کد مطلب:129883 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:181

سر امام حسین در مقابل یزید
حافظ بدخشانی گوید: چون به دمشق رفتند و بر یزید وارد شدند، سر حسین (ع) را پیش او انداختند و قتل حضرت را به آن سنگدل مژده دادند؛ و او آغاز به زدن سر حسین (ع) با چوب خیزران كرد.... [1] . دینوری گوید: گویند كه ابن زیاد، علی بن الحسین (ع) را با دیگر اعضای اهل حرم آماده ساخت و به همراه زحر بن قیس، محقن بن ثعلبه [2] و شمر بن ذی الجوشن نزد یزید بن معاویه فرستاد. آنان حركت كردند تا به شام رسیدند و در شهر دمشق بر یزید بن معاویه وارد شدند. سر حسین (ع) را نیز با آنان وارد كردند و پیش یزید انداختند. سپس شمر بن ذی الجوشن طی سخنانی گفت: ای امیرمؤمنان، این شخص همراه هجده تن از مردان خاندانش و شصت مرد از شیعیانش بر ما وارد شد....

[3] .

آن گاه دینوری سخنانی را از زبان شمر نقل می كند كه دیگر مورخان نقل نكرده و آن را از زبان زحر بن قیس آورده اند.

شیخ مفید و دیگران گویند: عبدالله بن ربیعه ی حمیری نقل می كند: من در دمشق نزد یزید بن معاویه بودم كه زحر بن قیس آمد تا بر او وارد شد. یزید به او گفت: وای بر تو،


چه خبر و چه همراه داری؟ گفت: امیرمؤمنان را پیروزی و یاری خداوند مژده باد. حسین بن علی (ع) همراه هجده تن از اهل بیتش و شصت تن از شیعیانش بر ما وارد شدند. ما نیز به سوی آنان رفتیم و از آنان خواستیم كه تسلیم شوند یا به فرمان امیر عبیدالله زیاد در آیند و یا آماده ی جنگ شوند. آن گاه از همه سو محاصره شان كردیم و سرهای همه را از دم شمشیر گذراندیم. آنان بی هیچ پشتیبانی می گریختند و از بیم، به بیشه زارها و گودال ها پناه می بردند؛ همان طوری كه كبوتر از چنگ باز پناه می برد. ای امیرمؤمنان، به خدا سوگند به اندازه ی بریدن سر یك شتر و یا یك چرت بیش از نیمروز طول نكشید كه همه را كشتیم. اینك پیكرهایشان برهنه و جامه هایشان خون آلود و گونه هایشان خاك آلود است و خورشید بر آنها می تابد و بادها بر آنان می وزد. و عقابان و كركسان به دیدارشان می آیند.

یزید اندكی سر به زیر افكند. آن گاه سر بلند كرد و گفت: بدون كشتن حسین هم از فرمانبرداریتان خشنود بودم؛ اما اگر من با او برخورد می كردم از او در می گذشتم. [4] .


سبط بن جوزی به نقل از واقدی از ربیعة بن عمر می نویسد: «... ربیعة بن عمر حكایت كرد و گفت: در تالار پذیرایی یزید بن معاویه نزد او نشسته بودم كه گفتند زحر بن قیس جلوی در است. پس او ترسان ایستاد و بی درنگ به او اجازه ی ورود داد. زحر داخل شد و گفت: چه خبر داری؟... تا آنجا كه گوید:... او همراه هفتاد سوار از اهل بیت و شیعیانش آمد... پس آنان سر باز زدند و جنگ را برگزیدند... و اینك در صحرا افتاده اند.» [5] .

درنگ و ملاحظه

با ملاحظه ی نقلهای تاریخی مطالب زیر كشف می گردد:

یكم - ترس یزید؛ همان طوری كه سبط ابن جوزی در آغاز نقل آورده است.

دوم - عظمت، عزت نفس و قدرت برتر امام حسین (ع) و یاران باوفایش. چنان كه همه ی مورخان از جمله ابن سعد، ابن عبد ربه، ابن اعثم، طبری، ابن جوزی، ابن اثیر، ابن نما، ابن كثیر، سبط بن جوزی، باعونی و دیگران اعتراف دارند به اینكه امام (ع) و اصحابش تسلیم نشدند و چیزی جز نبرد را نپذیرفتند. [6] .

سوم - اعتراف دشمن به اینكه كار او سنگدلانه و جنایتش بزرگ بوده است.

چهارم - ناتوانی دشمن از رویارویی با واقعیت و پناه بردن به دروغ؛ آن جا كه می گوید: «آنان بی آنكه پشتیبانی داشته باشند می گریختند و از چنگ ما به بیشه زارها و گودال ها پناه می بردند...».

در حالی كه واقعیت عكس این است. دلیلش هم اینكه عمرو بن حجاج به ناتوانی سپاه كوفه در مبارزه با یاران حسین (ع) اعتراف كرد و فریاد زد: ای نابخردها، آیا می دانید با چه كسی می جنگید؟ شما با شهسواران این شهر می جنگید و با مردمی پیكار می كنید كه تن به مرگ داده اند. نباید كه با آنها جنگ تن به تن كنید. شمار اینان اندك است و دیر زمانی نخواهند پایید. به خدا سوگند كه تنها با سنگباران آنان را خواهید كشت. عمر سعد نیز


این سخن را تأیید كرد و گفت: راست گفتی. نظر نظر توست. كس بفرست و پیغام بده كه با آنها جنگ تن به تن نكنند. [7] .برای خاموش كردن پارس سنگدلانی از این قبیل كافی است كه به روز عاشورا برگردیم و ببینیم كه مورخان مورد اعتماد درباره ی پیشی جستن حسین (ع) و یارانش از یكدیگر برای رفتن به سوی خداوند چه نوشته اند. اظهارات یكی از یاران سنگدل این پلید (زحر بن قیس) مبنی بر پوزش خواهی از جنگ با خاندان پیامبر (ص) و كشتن آنان نیز قابل توجه است. ابن ابی الحدید به نقل از او می نویسد: «گروهی با ما به جنگ پرداختند كه دستهایشان به قبضه ی شمشیر بود. همانند شیر ژیان به پیشواز مرگ می رفتند. نه امان می پذیرفتند و نه رغبتی به مال داشتند و هیچ چیز مانع ورود آنان به دریای مرگ یا چیره شدن بر حكومت نمی شد. اگر اندكی دست از آنها برمی داشتیم، جان همه ی لشكریان را می گرفتند! [8] .


[1] نزل الابرار، ص 159.

[2] به نظر مي رسد كه تصحيفي از محفز بن ثعلبه باشد.

[3] الاخبار الطوال، ص 260.

[4] الارشاد، ج 2، ص 118، ابن سعد نيز در الطبقات الكبري (ترجمة الامام الحسين (ع))، ص 81 آن را نقل كرده است. در آنجا چنين مي خوانيم: «... با هفتاد تن از شيعيانش... پس آنان نبرد را بر تسليم شدن برگزيدند و ما با برآمدن آفتاب با آنها مبارزه كرديم. سپس شمشيرها را كشيديم. آنان بي هيچ پشتيباني گام برمي داشتند و خداوند ما را بر آنها پيروزي بخشيد... تا آنكه مؤمنان را از سختي آنان كفايت كرد... پيكرهايشان برهنه افتاده است و بيني هايشان خاك آلود است و بر آنها باد مي وزد.

ابن عبد ربه در العقد الفريد (ج 5، ص 130) چنين نوشته است: «هفده مرد از اهل بيتش... و سرهاشان خاك آلود است... پس جز پيكار را نپذيرفتند...

ابن اعثم در الفتوح (ج 3، ص 180) مي نويسد: «با هفتاد و دو تن از ياران و برادران و اهل بيتش... پس با ما مخالفت ورزيدند.. پس با آنان از برآمدن آفتاب تا چاشتگاه جنگيديم... پيكرهايشان برهنه در بيابان افكنده، جامه هايشان خون آلود و گونه هاشان خاك آلود است.» طبري در تاريخ خويش (ج 4، ص 351) مي نويسد: «ابو بردة بن عوف ازدي و طارق بن ابي ازدي با زحر همراه بودند... پس جنگ را بر تسليم شدن برگزيدند؛ و ما از هنگام برآمدن آفتاب با آنها جنگيديم...». ابن جوزي در المنتظم (ج 5، ص 341) مي نويسد: «پس جنگ را بر تسليم شدن برگزيد و ما از برآمدن آفتاب با آنها جنگيديم»؛ نيز ر. ك كامل ابن اثير، ج 2، ص 83؛ مثيرالاحزان، ص 98 (در اين كتاب آمده است: «پس جنگ را بر تسليم شدن برگزيدند و ما از برآمدن آفتاب با آنها جنگيديم...» البدايه و النهايه، ج 8، ص 193؛ جواهر المطالب، ج 2، ص 270) در اين كتاب به نقل از روح بن زنباع آمده است: همراه نوزده مرد از اهل بيتش و شصت مرد از شيعيانش... پس بجز جنگ را نپذيرفتند و ما از برآمدن آفتاب با آنها جنگيديم...».

[5] تذكرة الخواص، ص 260.

[6] منابع اين مطلب پيش از اين گذشت.

[7] الارشاد، ج 2، ص 103.

[8] شرح نهج البلاغه، ج 3، ص 307 و 262.